من احساس می کنم یک شورشیم
روز خبرکاری مبارک
وااااااااااااااااااااییی ... هرکی منو میبینه می گه فلانی بیا گزارشتو بده
انگار قیافم شبیه گزارشه ... امروز باید برم خام مطلب و تا فردا صبح باید گزارشی از پروژه های عمرانی دولت نهم بدم فارسمون ... امروز عصر باید بریم خونه ی یه ورزشکار تا هماهنگی واسه مستند سازی بشه ... فردا صبح تکمیل گزارش دولت نهم ... و فردا عصر نمایشگاه واسه صحبت با دو شرکت برتر نمایشگاه رنگ و رزین برای گزارش ویژه به فارس ... فردا صبش ساعت ۵ صب فیلم برداری یکی از مستند ها و ساعت ۱۰ نشست توی اتاق بازرگانی و ساعت ۳ هم سوار قطار بسوی یه مسافرت دو سه روزه ... و توی مسافرت هم استرس اینکه کیو جای خودم بفرس برنامه مهم اتاق بازرگانی روز شنبه و نشست حایر روز یکشنبه حالا این وسط هم دوستان خارج از شهر اومدنو می گن ما دو سه روز اینجاییم بیا تا ببینیمت و یا اس ام اس هایی از این دست که می شه دیدت عصر ؟؟؟؟
واسم دعا کنید کلافه نشم چون کلافه بشم همه کارا رو بی خیال می شم
تازشم راستی پنج شنبه روز خبرنگار مثلا ... البته روز حقارت خبرنگاران ... ارشادمون نامه داده هر خبرگزاری یا روزنامه یکیو معرفی کنه بیاد هدیه بگیره و توی جشن شرکت کنه و از این حرفا ... مدیر مسئولان هم اسم خودشونو خانومشونو و بچه داداششو نو رد کردن که برن توی جشن ... جشنای روز خبرنگار هم مثه کنفرانس مطبوعاتی های پایان ساله که به خاطر هدیه ای ویژه پایان سال که می دن چشم آدم به خبرنگاران عزیزی می خوره که تاحالا ندیدینشون ... و نمی دونم چرا یه لحظه چندشم می شه که هدیشونو قبول کنم اونم وقتی ولع بعضی ها رو می بینم ...
مهم نیست ارشاد بیکارمون واسمون هیچ کاری نکرده و یا اینکه خانه مطبوعاتمون فقط یه اتاق و چار تا آدم توشه که حتی عرضه دفاع از خودشونم ندارن چه برسه از حقوق خبرنگارا و اینکه مطبوعات استانمون آ"هی رو بر آگاهی ترجیح می دن و اینکه یه روزنامه درست و حسابی ام نداریم و اینکه ... چه و چه و چه ... به هر حال همکار عزیزم ... هرکی هستی و هرجا هستی روز خبرنگارو بت تبریک می گم به تویی که توی شهر من،تنها کاری که باید بکنی اینه که صبح تا شب بری دنبال خبر و آخرشم نه امنیت مالی داشته باشی نه جانی و روحی ... و بدتر همه اینکه هرچی هم سرت داد می زنن جرئت و جسارت اعتراض نداری ... به هر حال هرچی هستی و هرجا هستی روزت مبارک