ترک های 33 پل، به ما چه !!

 

فرافکنی به سبک عمه جان

باید 1000 سال پیش می گفتید که 33 پل ترک دارد!!

 

در یک مهمانی خانوادگی و در پی یک اتفاق، مادر بنده از سر دلسوزی و نصیحت به عمه جان فرمودند: دخترتان را زیادی لوس بار آورده اید و باید مواظب تربیتش باشید.

عمه جان هم که ترش کرده بودند، در جا و بدون لحظه ای تأمل، فرمودند: واااا، دختر شما هم که خیلی لوس بار آمده و باید مواظب تربیتش باشید.

مادر بنده سکوت کرد نه از آن جهت که در سکوت به نحوه تربیت دخترش فکر کند، بلکه از آن جهت که وقتی کسی گوش هایش را بر روی پند و نصیحت دلسوزانه دیگران می بندد، باید گذاشت تا به طرف سنگ مذبور حرکت کرده و سرش سفت به آن بخورد.

حکایت، با اندکی چپ و راست، برمی گردد به ماجرای ترک خوردن سی و سه پل و واکنش های سازمان میراث، شهرداری اصفهان و خبرنگاران .

خبر ترک خوردن سی و سه پل که منتشر شد، خیلی ها را برای بار چندم، برای نجات سی و سه پل به فکر فرو برد. شکایت های خوابیده دوباره بیدار شد. انجمن ها و کمپین های زیر خاکستر، روشن شدند و مصاحبه ها و گزارش ها از سر گرفته شد.

خبرنگاران نه در پی اثبات خود بودند و نه در پی گرفتن حق السکوت و نه در پی لی لی و بچه بازی !! . حکم همان حرفای مادر را داشتند. از سر نصیحت و دلسوزی و صد البته با احساس مسئولیتی ده ها برابر مسئولین میراث و شهری.

واکنش ها اما جالب تر از حد تصور آنانی بود که حکایت مادر و عمه جان را نشنیده بودند. مسئولین شهری شروع به انتشار اخباری مبنی بر " هه، خودتان هم که بعله ! " یا " هه، بقیه پل ها رو ندیدین" یا " آدرس گنج نخودهای سیاه پیش ماست" یا ...

گزارش تصویری رفتند، از تمام پل های تاریخی اصفهان، تک تک ترک ها و درزها و جرز دیوارهایش را نشان دادند و داریوش خان حیدری، عضو شورای فنی سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان و کارشناس مرمت سی و سه پل را آوردند که بگوید : " خبرنگارانی که ترک ها و جرز های سی و سه پل را در بوق کرده اید، باید 20 سال پیش می آمدید و می گفتید و البته ما حتما در آن موقع به حرف شما گوش می دادیم. نه حالا که همه پل ها داغون شده اند. برید پی لی لی و بچه بازیتان و بگذارید ما پول خوش خدمتی مان را بگیریم!! "

حرف های این کارشناس خبره و البته بی طرف!! به همین جا ختم نشد، بلکه به خبرنگاران توصیه کردند: هی الکی هرچه می شود را نندازید گردن آن تی بی ام صاب مرده که خودش هم نمی داند کجاس، بلکه بروید دنبال نخود های سیاه که در حال گندیدن هستند و آدرس و نقشه اش هم در حیاط خانه تان، 5 قدم به راست، 2 پرش بلند به جلو،  1 قدم مورچه ای به قدم، آها ایناهاش، برگه افزایش حقوق!! ببخشید، اشتباه شد. همانجاهاس ،بگردید، پیدا می کنید "

همچنین توصیه فرمودند: هی نروید با یک مشت ناکارشناس، مصاحبه بکنید و حرف های ما را خنثی نمایید، لامصبا ما اینجا خاک صحنه خوردیم، چارتا پیرهن بیشتر پاره کردیم تا 4 تا حساب بانکی بیشتر باز کنیم. بیایید. خودمان برایتان قصه کرد شبستری بگوییم!!"

القصه که چه این ترک ها به مترو ربط داشته باشد و چه به 20 سال قبل بازگردد، باز می شود همان حرف خبرنگاری که می گفت: هر اتفاقی که در آینده برای 33 پل بیفتد، هیچکدام از مسئولینی که امروز از طرح مترو در کنار سی و سه پل دفاع می کنند، فردا برای پاسخ گویی پیدایشان نمی شود.

 پ.ن: اصطلاح فرافکنی در روان‌کاوی کاربرد دارد؛ در آن فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی(دفاعی) در برابر نگرانی به شمار می‌رود. در این معنی خواسته‌ها و انگیزه‌های ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده می‌شود. «این وسیله پدافندی به طور کامل در جهت عکس درون‌فکنی می‌باشد و اساس آن از این قرار است که فرد می‌کوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. با این وسیله پدافندی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت می‌کند. ( ویکی پدیا)

ملا و شراب فروش

 

ایمان کاربردی

 سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.

ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!.

یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.

ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.

اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید، صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !

ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !

قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :

- یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !

وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!

 

پ.ن: پائولو کوئیلو

پ.ن: کمی به خودمان نگاه کنیم